• وبلاگ : ريحانه النبي ماهشهر
  • يادداشت : به خداااا اقامون غريب غريبه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    تو ناز نگاهي
    باز در جام جان من سر داد همچو مهتاب باده اي دلخواه
    باز هم از دست ميبرد نگهي.
    نگهي چون شراب مستي بخش

    چه نگاهي كه همچو بوي گلاب ميشود بر مشام جانم پخش.
    آه مي نوشمد چو شيرهء گل.

    تو كيستي
    اي نگاه ناز آلود
    تو گلابي گلاب شهد اگين.

    تو شرابي شراب گل پالود.
    آه پيمانه اي دگر.

    كه هنوز ميگدازد زه تشنگي جگرم.
    چه شرابي تو به چه شور انگيزي

    سر كشيدم تو را و .
    هنوز تشنه ترم


    محبوب من اقايي کن .
    منو به غلامي ببر.؟
    محبوب من. اقايي کن

    منو به غلامي ببر.
    يک پول سياه بفروشم و.
    دوباره مفتي بخر.
    ارزون ترين جنس حراجي ميشم.
    دور تو ميگردم و حاجي ميشم.

    خوش ان رندي که چو پياله گرفت ..
    نخست ياد حريفان خسته جان افتاد.

    باز کن دکان.که وقت عاشقي است.
    بشکن سر من. کاسه ها و کوزه ها را.؟؟
    کج کن کلاه. دستي بزن مطرب خبر کن.

    گلهاي شمداني همه.شکل تو هستن.
    رنگين کمان را بر سر زلف تو بستن.
    شيرين بيان من.
    ميوه تر.

    يک قطره ماه افتاده بر ان شب که ماندي.
    يک چکه ماه افتاد بر ان شب که ماندي.
    تا سحر اين خانه لبريز تو شد ..
    شيرين بيان من.
    ميوه تر.
    امشب تمام عاشقان را دست بسر کن.
    يک امشبي با من بمان با من سحر کن.